وقتی وابستگی کودک به مادر خطرناک می شود - بانک پزشکان - راهنمای پزشکی
وقتی وابستگی کودک به مادر خطرناک می شود

مدام دنبال کودکش راه می‌رفت. بچه تکان که می‌خورد با نگاهی توأم با استرس نگاهش می‌کرد و سریع بلند می‌شد مبادا که کودک ۷ ساله‌اش زمین بخورد! وقتی بچه را به پارک می‌برد قدم به قدم بالای سرسره می‌رفت و سریع از پله‌ها پایین می‌آمد تا بچه را هنگام سر خوردن با دستانش نگه دارد.

به گزارش بانک پزشکان به نقل از روزنامه ایران، وقتی بچه غذا می‌خورد مدام نگران بود که مبادا آب یا لقمه‌ای در گلویش گیر کند برای همین خودش به او غذا می‌داد. وقتی از مدرسه برمی‌گشت می‌نشست و مشق‌هایش را می‌نوشت مبادا که خسته شود یا نتواند مشق‌هایش را درست بنویسد. همه ما با والدینی روبه‌رو شده‌ایم که در ارتباط با کودکشان با این مباداها روبه‌رو بوده‌اند.

مباداهایی که هر روز دایره‌شان تنگ تر می‌شود و کودک را محدودتر می‌کند و والدین را وابسته‌تر. «وابستگی» شاید از نظر خیلی‌ها چندان مهم نباشد اما روانشناسان معتقدند وابستگی برای کودکان از یک سنی به بعد خطرناک است و تأثیری جدی بر آینده کودک دارد. در همین رابطه با دکتر کتایون خوشابی به گفت‌وگو نشستیم.

وابستگی کودک به والدین بخصوص مادر تا یک سال اول زندگی طبیعی و حیاتی است اما همه مشکلات در زمینه دلبستگی و وابستگی از بعد از آن شروع می‌شود. می‌شود برای مادران در خصوص چگونگی شکل‌گیری دلبستگی و تفاوت آن با وابستگی توضیح بدهید. ضمن اینکه اتفاقاً برخی والدین از آن سمت بوم می‌افتند و به بهانه اینکه نمی‌خواهند فرزندشان وابسته شود در همان یک سال اول هم فرزند را خیلی به خود نزدیک نمی‌کنند.

وقتی کودکی به دنیا می‌آید در یک سال اول مادر وظیفه دارد هم از نظر عاطفی و هم از نظر جسمانی از کودک پرستاری کند و این یک رفتار متقابل است که در کودک و مادر به صورت متقابل شکل می‌گیرد مثل در آغوش گرفتن و تماس پوستی که به آن رفتارهای دلبستگی می‌گوییم. معمولاً در کودکانی که مادر به آنها توجه کرده و نیازهایشان را برطرف می‌کند دلبستگی امن ایجاد می‌شود و همین دلبستگی امن باعث می‌شود تا در آینده کودک دنیا را جای امنی تصور می‌کند و از دنیای اطرافش مطمئن می‌شود بنابراین به دنیا و آدم‌های اطرافش اعتماد می‌کند اما در شیرخوارانی که به اندازه کافی محبت و توجه را دریافت نمی‌کنند یا در آغوش گرفته نمی‌شوند دلبستگی ناامن شکل می‌گیرد و او در آینده به دنیا و آدم‌های اطرافش بی‌اعتماد می‌شود.

بنابراین وابستگی که در چند ماه اول تولد شکل می‌گیرد در آینده کودک تأثیر بسزایی دارد، چرا که در سال اول تولد مادر و کودک در یک پیله هستند و هیچ‌کسی نمی‌تواند در یک سال اول وارد فاز عاطفی مادر و کودک شود. مادر با عشقی که به فرزندش دارد اگر پاسخ‌دهی مناسب به کودک داشته باشد این وابستگی که از نظر کودک امن تشخیص داده می‌شود شکل می‌گیرد و باعث تحکیم روابط مادر و کودک می‌شود مادر و کودک در سال اول در یک پیله هستند و هیچ کسی نمی‌تواند وارد فاز عاطفی مادر و کودک شود.

پیله وابستگی مادر و کودک بعد از سال اول باید شکسته شود. بعد از یک سال اول با ورود پدر این پیله باید شکسته شود و این دلبستگی در مورد پدر هم باید تکرار شود اما در والدینی که با هم رابطه پرتنشی دارند این پیله مادر و کودک شکسته نمی‌شود و مادر و کودک در یک رابطه درهم تنیده با هم می‌مانند. این باعث می‌شود تا کودک همه نیازهایش توسط مادر جواب داده شود و وقتی این رابطه درهم تنیده ادامه پیدا می‌کند موجب شکل‌گیری کودکان وابسته می‌شود.

یعنی کودکانی که بیش از اندازه نیازهایشان توسط مادر پاسخ داده می‌شود دچار مشکل خواهند شد؟

بله. کودکانی که از طرف والدین بخصوص مادر بیش از اندازه تحت مراقبت و پرستاری قرار می‌گیرند و نیازهایشان بیشتر از حد پاسخ داده می‌شود برای تمام کارها وابسته به مادر می‌شوند و در حقیقت در یک پیله با مادرشان زندگی می‌کنند. یک روح در دو جسم هستند، ناراحتی مادر، ناراحتی کودک و ناراحتی کودک، ناراحتی مادر است و در واقع همواره نیازهای عاطفی یکدیگر را پاسخ می‌دهند.

در چنین شرایطی کودک برای مادر جای همسر، برادر، خواهر و مادر را می‌گیرد و مادر تمام نیازهای عاطفی‌اش را از کودکش تأمین می‌کند به جای اینکه از همسرش تأمین کند. در خانواده‌هایی که روابط والدین پرتنش است معمولاً یکی از بچه‌ها وارد این پیله می‌شود. پیله شکسته نمی‌شود. معمولاً در خانواه‌ها می‌بینیم الگوهای وابستگی از یک نسل به نسلی دیگر ادامه پیدا می‌کند وقتی کودکی به مادرش وابسته است وقتی از نزدیک بررسی می‌کنیم می‌بینیم که مادر خانواده هم به مادر خودش وابسته است و این وابستگی دارد در خانواده به صورت یک الگوی تکراری از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.به‌طور طبیعی وقتی بیش از اندازه به نیازهای کودکی پاسخ داده شود در روند رشد اجتماعی او مشکلاتی ایجاد می‌کند و جلوی رشد اجتماعی طبیعی کودک گرفته می‌شود. کودکانی که وابسته هستند معمولاً رفتارهای اجتماعی‌شان در حد سن‌شان نیست.

این رفتارها را بیشتر از مهد کودک می‌توان در محیط خانه در کودکان دید. درست است؟

بله. البته شاید در مهدکودک و مدرسه در ارتباط آنها با همسالانشان دچار مشکلات زیادی نباشند اما زمانی که در چهارچوب خانواده قرار می‌گیرند رفتار اجتماعی زیر سن‌شان است و کودکانه‌تر از سن‌شان رفتار می‌کنند، در حقیقت در محیط خانواده از توانمندی‌هایش استفاده نمی‌کنند و متکی به مادر هستند. این نوع کودکان معمولاً تا سنین بالا توسط مادر تغذیه می‌شوند، محل خواب‌شان خیلی دیر جدا می‌شود. کودکانی داریم که تا سنین ۹ سالگی نزد مادرشان می‌خوابند و مادر محل خواب را جدا نمی‌کند.

یادمان باشد وقتی از الگوهای وابستگی صحبت می‌کنیم این ارتباط دو طرفه است یعنی وقتی کودک نیاز عاطفی مادر را برآورده می‌کند مادر هم نیاز عاطفی کودک را برآورده می‌کند برای همین وقتی به مادر می‌گوییم جای خواب بچه را جدا کنید مادر می‌گوید من نمی‌توانم و دلم برایش تنگ می‌شود و همواره نگران این است که بچه دچار ترس یا اضطراب شود و این موارد را برای توجیه عملکرد خود به کار می‌برد.

در واقع این نیازهای وابستگی معمولاً مثل یک سیم نامرئی از مادر به کودک و از کودک به مادر وصل است. این الگو را مادر با رفتارش به کودک می‌دهد و کودک نمی‌تواند توانمندی‌هایش را نشان دهد و موجودی با اعتماد به نفس پایین می‌شود چون همیشه این الگو را از مادر گرفته که تو ناتوانی و من باید در کنار تو باشم و از تو محافظت کنم. بنابراین کودک در انجام تکالیف و طی سال تحصیلی هم به مشکل برمی‌خورد چون مادر همیشه روی تکالیف مدرسه‌اش کنترل و نظارت بیش از حد دارد در چنین رابطه‌ای کنترل از طرف مادر بسیار زیاد است و همه چیز کودک باید تحت کنترل و نظارت مادر باشد.

اینکه در چنین الگوهای وابسته‌ای اتفاقاً شاهد پرورش بچه‌های ناآرامی هستیم که نسبت به مادر هم پرخاشگری دارند، چگونه توضیح داده می‌شود؟

در یک رابطه وابسته مادر اقتدار کافی ندارد و حد و مرز بین کودک و مادر از بین می‌رود. بچه به خودش اجازه می‌دهد تا به مادر توهین کند یا مادر را بزند یا رفتار پرخاشگرانه داشته باشد، نمونه‌هایی از این دست‌ کم نیستند که مادر به دلیل توجه و حمایت بیش از حدی که از فرزندش می‌کند اقتدار لازم را ندارد.

در چنین خانواده‌هایی نه مادر در جایگاه خود قرار دارد نه کودک و هر دو از این رابطه و الگوی وابستگی آسیب می‌بینند برای اینکه مادر خیلی مواقع خودش را موجودی تنها می‌بیند که نیازهایش را از طریق کودکش برآورده می‌کند. چون سردی رابطه بین زوجین وجود دارد مادر یاد می‌گیرد با کودکش زندگی کند در چنین خانواده‌هایی معمولاً پدر خانواده از سیستم خارج می‌شود و از سیستم خارج شدن به این معناست که ممکن است ساعت کارش را زیاد کند یا با دوستانش وقت بگذراند و مادر و کودک تنها می‌مانند.

در چنین سیستمی نه مادر احساس رضایت دارد نه فرزند و نه پدر هر کدام به نوعی از این الگوهای بیمارگونه آسیب می‌بینند که مهم‌ترین آسیب هم برای آینده کودک است. نتیجه این روابط رشد کودکانی با عزت نفس و اعتماد به نفس پایین است که خودشان را توانمند نمی‌بینند و همواره دنبال این هستند که به کسی وابسته شوند.

در مدرسه برای کودکان وابسته چه مشکلاتی ممکن است ایجاد شود؟

کودکی که با این الگوها رشد می‌کند در مدرسه یا مهدکودک جذب کودکانی با اعتماد به نفس و مقتدرتر می‌شود برای اینکه یاد گرفته همیشه به یک منبع قدرت وصل شود حالا این منبع قدرت در خانه، مادر است که به او تکیه می‌کند ولی در مدرسه می‌تواند یک بچه مقتدرتر باشد و اگر یک روز این دوست مقتدر در مدرسه حضور نداشته باشد بچه در مهد یا مدرسه دچار اضطراب می‌شود و وقتی روز بعد می‌خواهد برود می‌پرسد که دوست مقتدر حضور دارد یا نه! در واقع شکل الگوهای وابستگی از خانه به مهدکودک و به مدرسه منتقل می‌شود و شکل آن تغییر می‌کند. در مدرسه هم کودکان وابسته کودکان قوی نیستند منفعل هستند و به قلدرها وابسته هستند همان‌طوری که در خانه یاد می‌گیرند هر حرفی را که مادر زد گوش کنند و به آن توجه کنند در مدرسه هم همین طور رفتار می‌کنند و در عین حال در خانه و نسبت به مادر پرخاشگری هم دارند.

توصیه شما به والدینی که این متن را می‌خوانند چیست؟

در مقام پدر و مادر باید اولاً شناخت بیشتری نسبت به خودمان داشته باشیم در کنار شناخت اگر الگوهای بیمارگونه ارتباطی در ارتباط با خانواده خودمان داریم شاید نیاز به این باشد که درمان شویم تا الگوهای غلط را یاد بگیریم و در رابطه با فرزندانمان تکرار نکنیم. نوع الگوهای تربیتی در سیستم فرهنگی ما یکی از دلایل وابستگی است.

در بسیاری از فرهنگ‌ها از دور بچه‌ها را کنترل می‌کنند به کودکان نوپا اجازه زمین خوردن می‌دهند، مادر با فاصله از کودک راه می‌رود و وقتی کودک زمین می‌خورد مادر صبر می‌کند تا خود بچه دست روی زانوانش بگذارد و بلند شود و او را بلند نمی‌کند و بچه یاد می‌گیرد متکی به خودش باشد و این اعتماد به نفس‌اش را تقویت می‌کند.

وقتی می‌بیند توانمندی این را دارد که خودش از زمین بلند شود این رفتار به کودک احساس اعتماد به نفس می‌دهد ولی در الگوهای تربیتی فرهنگی ما خیلی از مواقع کودک دائم در کنار مادر است و مادر در حال مراقبت و کنترل کودک است و قبل از اینکه کودک اصلاً زمین بخورد بین زمین و هوا مادر کودک را می‌گیرد. در حقیقت این دوستی و دوست داشتن کودک نوپای ما نیست بلکه آسیب‌زننده هم هست ما دلمان می‌خواهد زمانی که کودک توانمند می‌شود و توانایی راه رفتن پیدا می‌کند توانایی این را هم داشته باشد که وقتی زمین می‌خورد خودش بلند شود در حالی که در الگوهای تربیتی ما این اجازه به کودک داده نمی‌شود.

بهترین سن شروع استقلال برای بچه‌ها چه سنی است؟

بچه‌ها باید مستقل پرورش یابند و از یک سالگی به بعد پدر و مادر می‌توانند روند استقلال را شروع کنند. مراقبت از کودک باید از دور انجام شود اجازه بدهند بچه از دو سالگی غذا را به دهان بگذارد، اجازه بدهند خودش کارهای خودش را انجام بدهد. وقتی سن بچه بالاتر می‌رود طبیعتاً توانمندی‌هایش هم بیشتر می‌شود و بهتر است خانواده‌ها بگذارند بچه‌ها از توانمندی‌های خودشان استفاده کنند والدین فقط ناظر باشند و اگر نیاز بود کمک کوچکی بکنند. محل خواب کودک باید از والدین جدا باشد، از ۵ سالگی به بعد بچه‌ها می‌توانند خودشان به حمام بروند.

هر چیزی که باعث شود توانمندی بچه‌ها دیده شود اعتماد به نفس بچه را بالا می‌برد و وابستگی‌اش را کمتر می‌کند. همه ما باید به‌خاطر داشته باشیم ما در حال تربیت پرندگانی هستیم و باید آموزش بدهیم و این پرندگان زمانی نیاز به پرواز دارند و ما به عنوان والدین باید این بال پرواز را در اختیارشان بگذاریم و اجازه بدهیم بچه‌ها از ما جدا شوند بگذاریم زندگی اجتماعی داشته باشند به همین دلیل است که حضور بچه‌ها در مهدهای کودک حتی اگر مادر شاغل ندارند به رشد اجتماعی آنها کمک می‌کند. از حدود سه سالگی بچه‌ها را به مهد بفرستید.

در مدرسه فقط نظارت داشته باشید باید به بچه‌ها این توانمندی را بدهیم که تکلیف و درس خواندن مربوط به آنها است نه مربوط به والدین و خودشان به تنهایی باید از پس تکالیف مدرسه بر بیایند و والدین فقط نظارت کنند. پس در هر سنی کودک باید احساس کند وظایف مربوط به خودش را به خوبی به انجام برساند اگر در مدرسه مشکلی پیدا می‌کند اول پدر و مادر از خود کودک راهکار بخواهند و بلافاصله برای حمایت از کودک راهی مدرسه نشوند اگر این گونه رفتار شود بچه‌ها مهارت حل مسأله در خانه را یاد می‌گیرند.