آیا سندرم فرزند وسط واقعی است؟ - بانک پزشکان - راهنمای پزشکی
آیا سندرم فرزند وسط واقعی است؟

فهوم سندرم فرزند وسط از این ایده ناشی می شود که ترتیب تولد بر نحوه رشد کودکان تأثیر می گذارد. اگرچه این امر شهودی است، و برخی از مطالعات قدیمی‌تر پیوندی را نشان می‌دهند، تحقیقات جدیدتر اغلب نمی‌توانند ارتباط قوی بین ترتیب تولد و شخصیت پیدا کنند

به گزارش بانک پزشکان به نقل از مدیکال نیوز تودی ،”سندرم کودک وسط” یک تشخیص پزشکی نیست. در عوض، این یک اصطلاح غیررسمی است که مردم برای توصیف روشی که موقعیت یک فرد در خانواده‌شان بر شخصیت او تأثیر گذاشته است، استفاده می‌کنند.

مفهوم سندرم فرزند وسط از این ایده ناشی می شود که ترتیب تولد بر نحوه رشد کودکان تأثیر می گذارد. اگرچه این امر شهودی است و برخی از مطالعات قدیمی‌تر پیوندی را نشان می‌دهند، تحقیقات جدیدتر اغلب نمی‌توانند ارتباط قوی بین ترتیب تولد و شخصیت پیدا کنند.

با این حال، برخی از افراد ممکن است احساس کنند رفتاری که والدین یا مراقبان با آنها در مقایسه با خواهر و برادرشان داشته است، بر شخصیت یا سلامت روان آنها تأثیر گذاشته است. این احساسات معتبر هستند و ممکن است بر رفاه و روابط فرد تأثیر بگذارند.

به عنوان مثال، یک کودک وسط ممکن است احساس کند که والدین یا مراقبانش توجه بیشتری به خواهر یا برادر بزرگتر یا کوچکتر خود دارند و در نتیجه احساس نادیده گرفته شدن یا سوء تفاهم در آنها می شود.

سندرم فرزند وسط چیست؟

سندرم فرزند وسط یک اصطلاح غیررسمی است که به روشی اشاره دارد که ترتیب تولد بر شخصیت یا سلامت روان فرد تأثیر گذاشته است.

این ایده از این نظریه سرچشمه می‌گیرد که کودکان وسطی تجربیات مشابهی را به اشتراک می‌گذارند و در نتیجه چالش‌های مشابهی را به همراه دارند. این ظاهراً بر شخصیت، روابط و به طور بالقوه رفتار آنها در بزرگسالی تأثیر می گذارد.

با این حال، به دلیل اینکه یک اصطلاح غیر رسمی است، تعریف مشخصی وجود ندارد. معنای سندرم فرزند وسط و مشکلات ناشی از آن از منبعی به منبع دیگر متفاوت است. افراد ممکن است از آن برای ارجاع به طیف وسیعی از تجربیات استفاده کنند که ممکن است متناقض و ناسازگار باشد.

به طور کلی، برخی از اثرات پیشنهادی فرزند وسط بودن عبارتند از:

  • احساس نادیده گرفته شدن: کودکان وسطی ممکن است احساس کنند که کودکان بزرگتر مورد توجه بیشتری قرار می گیرند یا مراقبان کوچکترین فرزند را به عنوان “کودک” خانواده گرامی می دارند. این باعث می‌شود که فرزند وسط نقش روشن‌تری داشته باشد و احتمالاً توجه والدین کمتری داشته باشد.
  • مهارت‌های اجتماعی و میانجی‌گری تعارض: برخی از فرزندان وسط ممکن است میانجی‌گری درگیری‌های بین خواهر و برادر بزرگ‌تر و کوچک‌تر خود باشند که در نتیجه مهارت‌های اجتماعی خوب یا هوش هیجانی بالایی دارند.
  • احساس کنارگذاشتن: برخی از فرزندان وسطی گزارش می دهند که با فرهنگ خانواده سازگاری ندارند.

ایده از کجا می آید؟

این ایده که ترتیب تولد بر رشد کودک تأثیر می گذارد از ابتدای روانشناسی وجود داشته است. با این حال، این روانشناس آلفرد آدلر بود که پیشنهاد کرد ترتیب تولد به طور قابل توجهی بر شخصیت و تجربه تأثیر می گذارد.

آدلر معتقد بود که ترتیب تولد فرزندان را در خانواده های مشابه با مزایا و معایب مشابهی روبرو می کند.

با این حال، با توجه به انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، هیچ تحقیق قوی برای حمایت از این ایده که ترتیب تولد بر شخصیت یا تجربه به روش های قابل پیش بینی تأثیر می گذارد، وجود ندارد. عوامل دیگری مانند وضعیت اجتماعی-اقتصادی و شیوه فرزندپروری ممکن است نقش مهمتری ایفا کنند.

اگرچه ممکن است ترتیب تولد به طور غیرمستقیم بر شخصیت تأثیر بگذارد یا تأثیرات ظریفی داشته باشد. به عنوان مثال، والدین یا مراقبان ممکن است وقت کمتری برای گذراندن با فرزندان خود داشته باشند، زیرا با مشغله بیشتری می‌توانند با آن‌ها بگذرانند، بنابراین شیوه فرزندپروری آن‌ها ممکن است با ورود فرزندان میانی یا کوچک‌تر تغییر کند.

آیا سندرم فرزند وسط واقعی است؟

هیچ پشتیبانی علمی برای مفهوم سندرم کودک وسط مشخص وجود ندارد. تحقیقات وجود آن را آزمایش نکرده اند، احتمالاً به این دلیل که یک سندرم کاملاً تعریف شده نیست و به عنوان یک مفهوم دارای نقص هایی است.

برای مثال، سندرم فرزند وسط بر ایده «خانواده هسته‌ای» تکیه می‌کند، که فرض می‌کند افراد دو والدین دارند و خواهر و برادرها همگی زنده و در سن مشابه هستند. تأثیر خواهر و برادر ناتنی، خواهر و برادر ناتنی یا خواهر و برادری که اختلاف سنی قابل توجهی دارند را در نظر نمی گیرد.

اگرچه محققان نقش ترتیب تولد را به طور کلی در شخصیت و رفتار آزمایش کرده اند. در حالی که برخی از مطالعات قدیمی‌تر یک همبستگی را پیدا می‌کنند، اکثر مطالعات اخیر یک پیوند قوی پیدا نمی‌کنند.

به عنوان مثال، یک مطالعه در سال ۲۰۱۹ از سه منبع داده مختلف برای ارزیابی نقش ترتیب تولد در ریسک‌پذیری استفاده کرد:

  • یک پرسشنامه خود گزارشی در پانل اجتماعی-اقتصادی آلمان
  • مطالعه ریسک بازل-برلین، که ۳۹ جزء ریسک پذیری را اندازه گیری کرد
  • تحلیل کیفی ترتیب تولد در تبدیل شدن به یک کاشف یا انقلابی

محققان هیچ ارتباطی بین ترتیب تولد و ریسک پذیری پیدا نکردند. این یافته یک نظریه ترتیب تولد را تضعیف می کند، که استدلال می کند که کوچکترین بچه ها اغلب جاه طلب تر هستند.

یک مطالعه بزرگ در سال ۲۰۱۵ همچنین نشان داد که اگرچه کودکان بزرگتر تمایل به نمرات هوش بالاتری داشتند، ترتیب تولد بر سطوح افراد تأثیری نداشت:

  • خیال پردازی
  • برون گرایی
  • ثبات عاطفی
  • وظیفه شناسی
  • توافق پذیری

یک مطالعه در سال ۲۰۱۶ نشان می‌دهد که ترتیب تولد ممکن است بر رفتار اجتماعی تأثیر بگذارد، رفتاری که به نفع دیگران است، مانند مهربانی. این مطالعه نشان داد که کودکان دیرتر نسبت به خواهر و برادرهای بزرگ‌تر رفتار اجتماعی بیشتری از خود نشان می‌دهند.

با این حال، این مطالعه فقط زنان را شامل می‌شد که اکثر آنها از طبقه متوسط تا متوسط بالا بودند.

خانواده های کلاس الکترونیکی با دو والدین. این می تواند به این معنی باشد که نتایج تجربیات جمعیت های متنوع تر را منعکس نمی کند.

ویژگی های فرزندان وسط

افرادی که به سندرم فرزند وسط اعتقاد دارند اغلب ویژگی های مشابهی را شناسایی می کنند. آنها معمولاً فکر می کنند که فرزندان وسط:

  • نسبت به سایر فرزندان خانواده احساس حقارت می کنند که به طور بالقوه بر عزت نفس در بزرگسالی تأثیر می گذارد
  • مستقل تر هستند و بنابراین در سنین پایین تر از خانواده خارج می شوند
  • مهارت های اجتماعی خوبی دارند زیرا باید روابط خود را با بزرگ ترین و کوچک ترین کودک هدایت کنند
  • مهارت های خوبی در مذاکره و مدیریت تعارض دارند
  • در خانواده خود احساس بیگانگی می کنند و ممکن است بخواهند زمان کمتری را نسبت به خواهر و برادر خود با خانواده خود بگذرانند
  • خلق و خوی ثابت تری دارند و نسبت به خواهر و برادر خود راحت ترند
  • شناختن نقش خود در خانواده برایشان مشکل است
  • این صفات بی شکل هستند و بسیاری از مردم در آنها اشتراک دارند. شواهدی وجود ندارد که نشان دهد آنها در میان کودکان میانسال بیشتر از کودکان کوچکتر یا بزرگتر هستند.

آیا فرزند وسط بودن در بزرگسالی تأثیر می گذارد؟

همانطور که هیچ تحقیق قانع‌کننده‌ای برای حمایت از سندرم فرزند میانی در کودکان وجود ندارد، هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد فرزند وسط بودن به طور قابل‌اطمینانی بر بزرگسالان به روشی خاص یا ثابت تأثیر می‌گذارد.

به عنوان مثال، یک مطالعه در سال ۲۰۲۰ نشان داد که ترتیب تولد مستقیماً نه بر میزان موقعیتی که شرکت کنندگان در بزرگسالی به دست آورده اند و نه بر نوع شغلی که آنها دنبال می کنند تأثیر نمی گذارد.

نویسندگان بیان می‌کنند که ترتیب تولد ممکن است تأثیر غیرمستقیم بر هوش و پیشرفت تحصیلی داشته باشد، که به نوبه خود ممکن است بر شغل فرد تأثیر بگذارد. با این حال، این یک نظریه است و تحقیقات بیشتری برای تأیید آن ضروری است.

سایر عوامل موثر بر تربیت

APA گزارش می دهد که حتی اگر ترتیب تولد بر شخصیت تأثیر بگذارد، احتمالاً اهمیت کمتری نسبت به سایر عوامل دارد. برخی از عوامل دیگر که ممکن است بر تربیت تأثیر بگذارد عبارتند از:

روابط خانوادگی:

نحوه ارتباط فرد با خواهر و برادر خود در دوران کودکی و بزرگسالی احتمالاً مهم است. برای مثال، درگیری با یک خواهر یا برادر خاص ممکن است تأثیرگذارتر از موقعیت فرد در خانواده باشد.

سبک فرزندپروری:

این که مراقبان مقتدر باشند یا سهل‌گیر، بدرفتار یا دلسوز، یا درگیر یا غایب، همگی می‌توانند بر روان‌شناسی کودک تأثیر بگذارند.

بیولوژی فردی:

ترکیب ژنتیکی، تغییرات هورمونی و تجربیات رشدی کودک ممکن است بیش از ترتیب تولد بر شخصیت او تأثیر بگذارد.

محیط فردی:

محیط کودک فراتر از خانواده او است و شامل گروه دوستی، مدرسه و سرگرمی های او می شود. همانطور که کودک بزرگتر می شود، ممکن است شامل روابط عاشقانه و شغل نیز باشد.

پیشینه فرهنگی:

فرهنگ های مختلف انتظارات متفاوتی از کودکان با توجه به سن و جنسیت دارند. راه های زیادی وجود دارد که این امر می تواند بر تربیت فرد تأثیر بگذارد. برای مثال، خانواده‌ای که فرزند اول خود را مهم‌ترین فرزند خود می‌دانند، ممکن است فشار بیشتری را برای موفقیت به آن‌ها وارد کند.

وضعیت اجتماعی-اقتصادی:

وضعیت اجتماعی-اقتصادی به شدت با بسیاری از نتایج و تجربیات مرتبط است. به عنوان مثال، والدین یا مراقبان ممکن است تا زمانی که فرزند وسطی دارند، پول کمتر یا بیشتری داشته باشند. این می تواند بر تجربیات کودک تأثیر بگذارد.

تجارب نامطلوب:

تجارب نامطلوب می‌توانند بر کودکان تأثیر بگذارند، با اثراتی که منبع قابل اعتماد بالقوه تا بزرگسالی باقی می‌ماند. گاهی اوقات، ترتیب تولد بر این تجربیات تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، یک کودک بزرگتر که از خانه نقل مکان کرده است ممکن است کمتر از کودکان کوچکتر مورد آزار و اذیت قرار گیرد، یا ممکن است نقش محافظتی را بر عهده بگیرد و در نتیجه آزار بیشتری را تجربه کند.
خلاصه
عوامل زیادی می توانند بر نقش فرد در خانواده و روابط او با مراقبان و خواهران و برادران خود تأثیر بگذارند. برای برخی، ترتیب تولد یکی از این عوامل است. با این حال، مفهوم سندرم فرزند وسط از نظر پزشکی اثبات نشده است.

در واقع، هیچ مطالعه اخیر هیچ ارتباط قوی بین ترتیب تولد و ویژگی های شخصیتی خاص پیدا نکرده است. برخی از مطالعات قدیمی انجام می دهند، اما نتایج متفاوت است.

تجربه هر کس از بچه وسط بودن متفاوت است. این ممکن است به توضیح اینکه چرا محققان حمایت علمی قابل اعتمادی برای مفهوم سندرم فرزند وسط پیدا نکرده اند کمک کند. اگرچه ترتیب تولد برای برخی از افراد فاکتور مهمی است، اما تأثیر متقابل عوامل دیگر – مانند وضعیت اجتماعی-اقتصادی، سبک فرزندپروری و روابط خواهر و برادر – نیز کلیدی است.

افرادی که احساس می کنند فرزند وسطی بودن تأثیر منفی روی آنها داشته است می توانند برای کمک و حمایت به درمان مراجعه کنند. آنها می توانند به صورت انفرادی در جلسات شرکت کنند یا از آنها برای حل اختلافات بین اعضای خانواده استفاده کنند.